Dienstag, Juni 27, 2006

آدمها عادت دارند چیزایی و از دست بدهند و وقتی از دست دادند و دوباره برای به دست آوردنش تلاش کنند . اما میدونی !! چیزی و که از دست دادی و دوباره به دست آوردی انتظار نداشته باش که مثل قبل بمونه .. بعضی از حس ها به موقعش که جاری میشه خیلی بکر هست اما وقتی تو نطفه خفه شد مطمئن باش که همون طوری مثل قبل بکر و ناشناخته و وسوسه انگیز و جالب باشه .. یه گوشه هایی اش شکسته است ... اما باز هم خوبم بین تمام این خستگی ها و روزمرگی و این تقدیر اجباری .................. شدم یه سه ضلعی اونم مختلف الاضلاع . حتی اگر سیندرلا باشی و با جادو و جنبل از کلفتی نامادری و خواهر خوانده های بی لیاقت خلاص بشی ، لباس و خانمانه و کفش بلوری بپوشی باز هم باید این درد را بکشی . گیرم که توی قصه ها نگویند . آفتاب و مهتاب شیوار ارسطوئی انتظار نداشته باش که ناراحت نباشم ، اگه ناراحت نباشم شک کن . ناراحت میشم چون بین بودن و نبودنه خیلی فاصله است . (اینم یه نوشته ی تاریخ مصرف گذشته )

Keine Kommentare: