من هنوز نظرم اينه كه يه دكمه سرچ تو كتابا بگذارند بد نيست .. كه من مجبور نباشم كل كتاب و بگردم و نهايتا پيدا نكنم...
کوتاهترین آرزوی بین در اصلی تا نیمه راه پله ها همینه که اون کرکره ی آهنی کشیده شده باشه و اون قفل زشت و زمخت روش بسته شده باشه ..هر چند که باز کردنش سخت و سخت باشه ...
بهترین لحظه هام همیشه برای خودمه با هیچ کسی هم قسمتشون نمی کنم ، برای خودم نگشون میدارم .. بعضی لحظه ها هست که حرمت داره و ارزششون به نگهداریشونه ...
اوهوم ، پسر کوچولوی دوست داشتنیم ..منو بردی تا فروغ شاید این دیوان فروغ از همون روزی که هدیه گرفتم و گذاشتم توی کتابخونه ام تا همین روز از جاش تکون نخورده بود تاریخ دست نوشته ی کتاب مال 83 هست .. زیاد دور نیست اما برای من نزدیک هم نیست ..
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمیشود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
میدونی شاملو میگه : تو اینجایی و نفرین شب بی اثر ... تازشم نگران هیچی نیستم .
مممممممممممممـ خواهر بزرگه ، خواهر کوچیکه هنوز منتظره ها (امضا : خر کوچولو)
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen