داشتم فناوری میخواندم ، وسط ادبیات بود که شنیدم : من با تاب ، من با تب ، خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام .... یخ کردم .
این بار هم که تاول پاهایم خشک شود دوباره عاشقت می شوم دوباره راه می افتم دوباره گم می شوم