Sonntag, März 29, 2009

از بین همه کارهای نکرده فقط به اندازه ی یکدونه "یک" میتوانست سهم من باشه ، تا باور کنم که بلاخره من هم هستم.
نشد .
سنگینی اشتباهاتی هست که همیشه هستند .
 

Donnerstag, März 26, 2009

Then the letters from my childhood friend began to arrive more frequently -- and I was envious of the stamps from so many different places. He seemed to know everything; he had sprouted wings, and now he roamed the world. Meanwhile, I was simply trying to put down roots.

By the river Piedra I sat down and wept

Montag, März 23, 2009

هی مینویسم که سال 87 سال خوبی بود و بعد هم وارد جزئیات میشم ، اما دوباره بی خیال پست کردنش میشم ، اما از طرفی هم دوست دارم که باشند. ما کارهای بزرگی انجام دادیم ، خیلی چیزا رو شروع کردیم که هنوز تموم نشدند و خیلی چیزا به دست آوردیم که آسون نبودند اما بلاخره پشت سر گذاشتیمشون امیدوارم که سال 87 فقط نقطه عطف همه ی سالهایی که پشت سر گذاشتیم نباشه و یه شروع خوبی باشه برای همه سالهایی که در پیش داریم .

Dienstag, März 17, 2009

- بدهکارم .
- فقط کافیه که فکر کنی که "بهتر از این نمیشه " بعد یه فیل گنده فرود میاد جلوی پات که نمیتوانی هضمش کنی.
- وقتی شروع میکنه به کار کردن دیگه هیچ کسی یادش نمیاد که برای اینجوری چرخیدن یه عالمه از شیارهاش شکسته ، هیچ کسی نمیبینه که ترک داره ، همه فقط میبینند که کار میکنه .
- هنوز سایت رو آپ دیت نکردند و من هنوز دارن کنترل + اف پنج میزنم.
- همین دیروز بود که به ترتیب توی دفتر یادداشتم نوشتم و کنار مهمتر ها تیک زدم.
- همین بعد از برگشتن بود که چندباری توی نت پد تایپ کردم اما پابلیش نکردم و پرید.
 

Dienstag, März 10, 2009

ما برگشتیم ، دقیقا وقتی که دیگه از سفر اشباع شده بودیم ، وقتی که دلمون برای خونه کوچولومون ، تخت خواب و وسایل خودمون تنگ شده بود، وقتی که دوست داشتیم که دوباره روزمرگی کنیم و از همه تازگی های هر روزه سیر شده بودیم از خرید از تفریح ، حسابی با هم راه رفتیم و خرید کردیم و دیدنی های جدید دیدیم ، حالا هم خیلی خوبم ، تازه دیروز یک ساله شدیم ، یک ساله با هم بودن ، قرار شد که حلقه های سال گذشته را بایگانی کنیم و حلقه های جدید دستمان کنیم ، قرار شد که هر سال همین کار را کنیم ، یک عالمه کار دارم که باید انجام بدم .. سفرنامه هم می نویسم به زودی