Freitag, März 30, 2007
Donnerstag, März 29, 2007
به قول آيدا .. اينكه چيزي بهت نگم دليل بر نبودنت نميشه.تو از اون آدمي هستي كه نديدنش هيچوقت باعث كمرنگ شدن حضورشون نميشه.هميشه هستي.به شدت هم حضور داري.چه دو كيلومتر اونورتر باشي...چه دو هزار كيلومتر...هر روز صبح با startup بالا مياي
گاهي وقتا يه چيزيا تو زندگي آدم پيدا ميشن كه نبايد گاهي وقتا يه چيزايي تو زندگي آدم گم ميشن كه نبايد گاهي وقتا بعضيا يه چيزيا تو زندگي آدم پيدا ميكنن كه تو مطمئني اگر از مريخ اومده باشه از تو زندگي تو نيومده گاهي وقتها تو بين آشناهات مثل يه هويج وسط يه نيسان بادمجون ميموني كه همه اون بادمجانها پيش خودشان فكر ميكنند اگر تو از مريخ آمده باشي از دنياي آنها مطمئنا نيامده اي دارم احساس ميكنم كه من هم تازگي ها به بيماري هاي عجيبي دچار ميشوم گاهي اوقات احساس ميكنم كسي دارد من را براي تزيين سالاد رنده ميكند گويا هويج رنده شده خوش خوراك تر است
Montag, März 26, 2007
Sonntag, März 25, 2007
Samstag, März 24, 2007
Donnerstag, März 22, 2007
ديگه به قول شاملو سال روزهای دراز و استقامتهای کم نبود روزها تند و تند گذشت سال صبر بود و من صبوری کردم تا خيلی چيزا تغيير کنه .. سال تنهايی خونه بود .. سال آروم با توئی بود .. سالی که پيش رفت نقطه ی عطف نداشت اما روزهايی داشت که حسابی دوست داشتم با يه ذهن آزاد کلی خوب زندگی کردم .. به هيچی شک نداشتم و خوبه خوبه خوب بود .. نميدونم چی شد که اون حسه پريد اما روزايی داشتم که بی نظير بود .. سال سياه و سفيد بود .. آدمهايی که متنفرم کردند . آدمهايی که پاک شدند و آدمی که بخشيده نشد ... شايد در کنار اون همه صبوری سخت شدم و بی انعطاف ..اما سال کاری خوبی نبود و هنوز هم نيست !چيزايی هستند که بايد تغيير کنند .. بيشتر سال شنيدن بود تا گفتن .. سال کمرنگی بود از بی رنگی ....
Montag, März 19, 2007
Freitag, März 16, 2007
Mittwoch, März 14, 2007
Montag, März 12, 2007
اینطوری هست که هر چند وقت یکبار من دنبال یکی از پستهای این میگردم و بابتش کل ارشیوش و زیر و رو میکنم و نهایتا پیدا نمیکنم و تا مدتها یادش می افتم همین عمل و تکرار میکنم تا اینکه یاد یه پست دیگه بیوفتم و قبلی از سرم بیوفته !! اون آقا غوله که پیدا نشد حالا دنبال اون سایه هستم ..
Samstag, März 10, 2007
یک زمانی تمام نکات مبهم ذهن من این بود که:آیا قلقلی واقعا لال است؟و ژیان سبز گل منگلی چاق و لاغر چطور بدون راننده حرکت می کند؟
و تمام آرزویم این بود که:
پسر دهان گشاد مو ژولیده ی شلوار وصله داری مثل تام سایر عاشقم بشود و برویم یک خانه ی درختی مثل خانه ی فلونه اینها درست کنیم و از آن بالا رو سر جو قرمزه آب جوش بریزیم...
Donnerstag, März 08, 2007
Mittwoch, März 07, 2007
Dienstag, März 06, 2007
Montag, März 05, 2007
Sonntag, März 04, 2007
Samstag, März 03, 2007
لزومی نداره کیلومتر ها اونورتر باشی ، گاهی همین نزدیک ها هم که میشود دوری و من می مانم و تمام معادلات به هم ریخته !! هیچ جای بازی نمی لنگد .. اما کسی که باید باشد نیست .. به همین سادگی .. بعد مینشینم به شمردن همه چیز !! تا چند قدم به تو مانده ..وقتی تو نیستی نه هستهای ماچونانکه بایدند نه بایدها ...