Dienstag, Februar 26, 2008
به نظرم هر آدمی باید واسه خودش یه یواشکی داشته باشه!!!
یکی یواشکی به بقیه حسودی میکنه...یکی یواشکی به آدما کمک میکنه...یکی یواشکی زیر آب رفیقشو میزنه...یکی یواشکی خلاف میکنه...یکی یواشکی واسه خودش خوشه...یکی یواشکی یکی دیگه رو دید میزنه...یکی یواشکی از یکی متنفر میشه...یکی یواشکی اشک میریزه....یکی یواشکی متنفر میشه...یکی یواشکی عاشق میشه....خلاصه هزار جور یواشکی واسه خودش داره...من فکر میکنم آدمی که واسه خودش یواشکی نداره ...یه مرده متحرکه!!(
Montag, Februar 25, 2008
شاید اصل قضیه چیزی باشه که بود اما یه عالمه خوشحالی های کوچیک هست همینکه دیگه بعد از او کا اف
و اندیشه گردی و اسنک خوردن زیر پل سید خندان از هم خداحافظی نمیکنیم و من تنها سوار ماشین
نمیشم و تو رو ببینم که داری از عرض خیابان رد بشی.. حتی دیگه اون جمعه شبهای دلگیر نیست که تو
مجبور بودی که منو برسونی و من وقتی که از ترکمنستان وارد ملک میشدیم دچار دلتنگی و یه عالمه حس
های بد میشدم تا صبح شنبه ...حالا به همین سادگی تصمیم میگیریم که توپیشم بمونی و تمام
خیابونهایی که من بعد از جدا شدن از تو تنها طی میکردم تا به خونه برسم و با هم قدم میزنیم .. دیگه ترس
از تاریکی و خلوتی خیابون نیست ، دستم و توی دستات تو جیب کاپشنت جا میکنم و راه می افتیم .... اصلا همه ی این روزا یه لبخند بزرگند ....