Mittwoch, Februar 25, 2009

همه وسایل رو جمع کردم و سعی کردم خانه مرتب باشه ، یخچال را هم خالی کردم و وسیله هایی را که تا لحظه ی آخر احتیاج داریم رو چیدم روی مبل نارنجی حتی شلواری که قرار هست توی راه بپوشم هم گذاشتم کنارشان که یادم نرود ! ملیکا(لاکپشت) را هم دیروز رادی شست انگار یواش یواش داره از خوب زمستونی بیدار میشه ، ویولنم رو هم جمع کردم و گذاشتم روی تخت کار زیادی باقی نمونده فقط اطو کردن و لاک زدن و همین جور چیزها که همیشه هستند برای دم رفتن ، داریم میریم مسافرت ، سالگرد ازدواج باشه یا تعطیلات نوروز ! چه فرقی میکنه !! قرار هست یک عالمه پیاده روی کنیم مثل سال پیش که از پیاده روی های سه روز آخر کفشهای من هنوز هم نافرم هستند ، اصلا پارسال ماندیم که پیاده روی کنیم ، قرار هست راد دوربینش را بیندازد روی شونه اش و هی سوژه عکاسی پیدا کند ، خرید میکنم اصلا خرید و پاساژ گردی هم خودشان کلی رست هستند و البته غذاهای جدید  و يك عالم دیدنی های جدید که یادداشت کردم تو دفترچه یادداشت  !
 

Dienstag, Februar 17, 2009

هي برنامه ها عوض ميشه این روزها از مسافرت اول اسفند ما گرفته که قرار بود همین دو روز دیگه بریم و چند روزی را خوشی کنیم و هر روز شمال هفته ی گذشته را شمارش معکوس کنیم تا زودتر برگردیم و چمدانها را جفت و جور کنیم و بریم و یهویی توی قرار داد ، اول اسفند بشه هشتم اسفند ... بعد هم گیر کنیم که خونه تکونی بعد از سفر باشه یا قبل و همینطوری تو این افکار گیر کرده ایم که از سفارت زنگ میزنند و قرار میگذارند که اعتراض مامان مورد بررسی قرار گرفته شده و شاید ویزا داده بشه شاید خواهره نیاید و شاید آنا کوچولو را نبینم و شاید اصلا خانه تکانی در کار نباشد وهزار تا شاید و البته بایدهای بیشتر ، حالا ما هنوز هم تکلیف خودمان را نمی دانیم ...

Montag, Februar 09, 2009

و ما براي اينكه خودنمایی نکرده باشیم و انواع و اقسام دعواها رو راه ننداخته باشیم قبل از روز موعود کادوهامونو رد و بدل کردیم و الان من بسیار خوشحالم برای کادوهایی که گرفتم که زیاد ِ زیاد دوستشون دارم ، بابت Spring-thing يه عالمه ممنونم .