Sonntag, Mai 09, 2004

اين هوا که من بودم باز همان هواست و آن هوا که تو بودي جو را به هم زد . وقت را وقفم کرد وقف نشدم . وقت شدم . حالا هم وقتم و هم گذشته ام . پس من دو منم . مني که وقت است مني که از وقت گذشته است . ما توقيف شده .

Samstag, Mai 08, 2004

من مسئوليت اين وبلاگ و به عهده نميگيرم اصلا نميدونم منظورش از اين کار چي بوده اما خب دستش درد نکنه تمام پستامو از اول گذاشته. خودم نشستم خوندم کلي حال کردم .

Freitag, Mai 07, 2004

نشستم اين يکسال و مرور ميکنم : پياده روي توانير تا بهار و حس کاش داشتنت ـ پيشنهاد شبانه ي تو ـ توچال و با هم و بي هم بودن ـ هتل مرواريد ـ تولد بازي و قايق سواري و مدل تو ماشين نشستن ـ بام تهران و عصبانيت آخر شب تو ـ باشگاه رفتن من و آمدنهاي تو ـ تلفن بازي آخر شب ـ پارکمون دستت دستت دستت دست ... شرکت ما ـ ساعت سواچ تو و پايتخت و موي کوتاهت (:*) ـ سي دي هاي تو ـ گلاب دره ـ پياده روي هاي سهروردي ـ نوارهايي که دو تا ميخريدي و شبش با هم گوش ميداديم ـ شرکتت ـ کلاس زبان من ـ نوار فروشي سيد خندان شرکت تو ـ چت هامون ـ قهر و آشتي هاـ کارتون نيمو ـ مار گزيده بودنم و چشمان تو که هنوز رنگ ديگري(بود) است ـ آبي آبي مهتابي ـ بگو از کجا آوردي اون .... مثل گربه ؟ ـ حسن مطلعش همون کوچه ي تاريک ماشين تو من مال تو بغض من عطرت عطرت عطرت عطرت عطر .. بطري گل من و سي دي عطري ـ بلوز آبيه تو ـ اتاقت ـ عکسهاي بچگيت ـ کوري ـ خندهايت خندهايت خنده هاي... ديوونه بازي هاي من و مثل سگ پشيمون شدنهام ـ اسماتيزهاي خوشمزه ـ عيد و ديوان فروغ و بوي تمشک وحشي ـ عکسهايت ـ از خندهايت بوسم مياد ـ بيشتر دوست داشتنت بيشتر دوست داشتنت بيشتر و بيشتر دوست داشتنت ـ اعترافهاي آخر شبي ـ گيتارت ميل ها و پي ام هاي معجزه گر تو که هميشه تو اوج دلتنگي هام نازل ميشد . تو نيلي چشات خيسه ... تولدت ... تولدم تا همين امروز صبح تا همين الان. ميبيني يکسال مثل باد گذشت و از تو نگذشتم. يه چيزي بگم ؟ از همون اعترافا . بگم ؟

Donnerstag, Mai 06, 2004

من بايد چي کار کنم تا تو به باور برسي حرفم و به کي بگم اي که برايم نفسي نتوانستم که بفهمم واسه چي دلواپسي تو خيال نکن که جاي تو رو ميگيره کسي

Mittwoch, Mai 05, 2004

نوشتن تمام توجيه نامه ها کاري از پيش نميبرد !! معلول وار بر سر يکسال نشسته ام و ناتواني ام را مشق ميکنم و خداي ناتواني ام شيطان وار بر اين سيصد و شصت و سه روز ميخندد . گفته بودم ميجنگم با تمام نيروهاي مخالف .. حتي اگر مثل هميشه باور نداري بگذار اقلا بنويسم . نوشتن کاري در باورت پيش نميبرد اما مينويسم .. امروز تمام حرفهاي سنگين شده ي اين روزها را بالا آوردي و فرصت و نوبت بالا آوردن من است که از خنده هايت گرفته تا خطوط در هم بر کاغذ نشسته ات را دوست ميدارم .هر آنچه از تو باشد خوب است حتي تلخي لحظه هايي که مرا سگ وار ميکند .. حتي وقتي با جسارت درصد دوست داشتنم را به لجن ميکشي و يادت رفته معجزه ي تولدم شبي و قدم زدني حتي کوتاه با تو بود آرامش بعد از آن .. خطوط لرزان لبانت که به من ميگويند : که دوستت ندارم بغض آلودم ميکند و يادت ميرود که دوست داشتنم بود که ما را به امروز رساند تا تو باز با همان بلوز آبيت که دوست ميدارم روبرويم بنشيني و بخندي .. براي به باور رساندن دوست داشتنت انگار تمام تلاشهاي دنيا رو دوره کرده ام و عاجزانه گوشه تاريک اتاق نشسته ام و بوي عطرت را جاري لحظه هايم ميکنم . ديشبت را با چراغي و گيتارت و غمي گذراندي اما خوبترين هر شبم کنار عطر توست . ملوس ترين گربه دنيا اينجا کلکسيون لوس ترين اسماتيز دنيا تمام تو را تمام لحظه هاي تو را دوست ميدارد .. خيلي سال بود که حتي کاغذ کادو و ربان پيچيده ي دور آن را غنيمت ندانسته بودم خيلي سال بود که کاغذ کادوي تولدم را تا نکرده بودم و گوشه کمد محفي نکرده بودم .. بابت تمام حسهايي که ميبخشي حتي اگر ناباوريت باشد ممنونم . سقوط محض بود اما دختري اينجاست که لحظه هاي صعود را ثانيه ميشمارد .. راستي دلم شبي ميخواهد پر از هوشياري تو و پر از خلسه ي من . يادت باشد اگر پيش آمد حتما بپرسي که چند تا دوستت دارم . و تو از همين امروز قول بده که چشمانت را ببندي و هر چند تا که بود باور کني ... پ.ن : ـ وقت رانندگي دست دوست دخترتون باموبايل يک اندازه جريمه داره .. ـ هنوز اعتماد به نفس نداري !! ـ ميشه کمکم کني ؟!!

::اينکه من شبه تولدم و بيشتر از روز تولدم دوست دارم جاي خودش :: :: اينکه امسال معجزه ي تولدم کلي بهم چسبيد هم جاي خودش :: ::اينکه بيست ساگي هم تموم شد جاي خودش :: ::اينکه امسال اولين سالي بود که شب تولدم بارون اومد هم جاي خودش:: ::اينکه کيک تولدم مثل هر سال رويش يک عالمه قهوه داشت هم جاي خودش:: ::در کل خب تولدمه ::

Montag, Mai 03, 2004

Samstag, Mai 01, 2004

نازك به معناي ظريف و كم طاقت و نارنجي (به فتح ر ) يعني رنج نكشيده و سرد و گرم روزگار نديده. اما خوب واسه خودم هنوز همون بي اثر ،‌كم روح معني ميده .. واقعا چقدر هم بي اثر و كم روح ..