گاهي نميدونم چرا هيچي جواب نميده
Sonntag, Februar 22, 2015
Dienstag, Februar 17, 2015
Montag, Februar 16, 2015
ترمز بريدم، اما همه ي خوبي اين داستان اينه كه ميدونم كجا هستم ، ميدونم ميخام چي كار كنم، ديكه ادم چند سال پيش نيستم راه نداشته باشم يا بخام راه عوض كنم ، خطم و ميدونم توي همون خط كشي هاي خودم . حالا اين تويي كه يادلت ميخاد بياي اين ور خط يا همون طرف ميمون ، حالا اين تويي كه شايد بخواي بپري و يه قدم جلوتر باشي . من رو همون خطم . نه كه نباشي آب از آب تكون نخوره، درد ميكشم ، ميبرم ، فروتر تو لاك خودم ميرم. اما راهم عوض نميشه.
Sonntag, Februar 15, 2015
دلم می خواد با تو هيچ وقت صبح نشه
دلم می خواد همه چی تو همون آرامش ته دنياهه وايسته
تو همون وقتايی که هيچ صدايی نيست جز صدای بودن تو
همون وقتايی که سرمو قايم کرده م زير بغلت و همه چی تاريکه و همه جا امنه
همون وقتايی که هيچ تکونی نمی خوری و من جا ميفتم تو گودی گردنت و بوت همه جا رو پر می کنه
اين جوری همه چی واسه هميشه بسه
بس ِ بس
Donnerstag, Februar 12, 2015
Mittwoch, Februar 11, 2015
Dienstag, Februar 10, 2015
Montag, Februar 09, 2015
يه چيزي داره منو ازاين دوري ميترسونه، شايد نديدنت و نشنيدنت ترسوم كرده ، شايد ذهن من مريض از گذشته هست و ترسو شده، ولي ترسيده ، اما يه چيزايي حالمو خوب ميكنه. سادگي حرفات كه ميگه نترس ، كه ميگه مطمئن باش، كه ميگه قرار نيست اين آرامش آشوب بشه. به من ميگه خودتو به دست تسليمي نده، ميگه مديريت كن ، ميگه حالا كه اين همه داري انرژي ميگيري قوي باش ..
Freitag, Februar 06, 2015
Donnerstag, Februar 05, 2015
نه كه بخام فيلم بازي كنم يا با خودم بازي كنم ، اتفاق تو نبايد ميافتاد وقتي من فقط بايد همه ي انرژيم روي كار باشه همه تمركزم واسه اينده باشه. ياشايد هم الان وقت اتفاق تو بود كه من نبرم از خستگي كه شايد همه چيز راحت تر باشه كه شايد همه چيز فرق داشته باشه . حالا هم كه نيستي نه اينكه حس كنم دوري ، نه همين نزديكي ، نزديكه نزديك ولي يه چيزي نيست . يه چيزي كمه . و من دلتنگ تر و دلتنگ ترم . حالا تقويم شده يه مدل ديگه . تاريخ شير و چك ميكنم ، دو روز بعد از اومدن تو ، مشتري وقت ميگيره يه روز قبل از اومدن تو ....
نميدونم تنهايي اينجا و نبودن يه ادم خوب نزديكم من و اينطوري كرده يا خاصيته توئه ..
Dienstag, Februar 03, 2015
Sonntag, Februar 01, 2015
ميخام كه تمام سفرت رو بي تابي كنم، نميخام بي خيال شم كه قانون طبيعته و دوست داشتي بري و من بايد به هيچي نبايد فكر كنم. ميخام ثانيه به ثانيه اش رو دلتنگي ميكنم ، ميخام تعداد شبا رو تا اومدنت بشمرم ، ميخام بدونم شهر بي تو يعني چي . ميخام توي لاك خودم برم، سرم به كار خودم و توي دل نا متناهي دلتنگي كنم. ميخام بي تابي كنم.