Donnerstag, Januar 31, 2008

ببین اصلانشم مگه چیه !! هر چقدر هم که همه چیز مرتب و درست باشه .. خب من بازهم یه کوچولو استرس دارم .. اصلا اسمش هم اون چیزایی که همه میگن نیست .. تازشم همه میدونند که قرار چطور باشه و چندتا باشه و .... اما خب من بازم استرس دارم .. خب اصلا دوست دارم که داشته باشم
انقدر این تمپلیت بلاگر نرم و نازک مثل برفه که من کلی باهاش انگیزه پیدا میکنم...

Mittwoch, Januar 23, 2008

بعد از یه عالمه وقت امروز پی ام داده که دیشب با خرس آبیه بازی میکردم ، حسابی یادت کردم .. اما من بهش نگفتم که از دیشب یه "پو" زرد دارم .. من فقط هیچی نگفتم ..
باید بنویسم یعنی قول دادم به خودم که هر وقت به ذهنم رسید بنویسم مثل دیشب که هوس کردم به روحین بنویسم و نوشتم .. اصلا اگر قرار باشه که بکر بمونه نباید چز ذهنیاتم چیز دیگه ای همراهش بشه ...حالا تو باور نکن !!! اصلا انگار که کوه یح باشد ..سرد سرد ... بعد هی نتوانی پازل و چورش کنی .. گم نشدند که اصلا انگار که نبودند ...هی آب میشی و آب میشی و بعد تو تمام آب شده ها غرق میشی و یه روزی بدون اینکه فکر کنی که فهمیده نشده باشی زمزمه میشی که سخت بودی که نیستی بی ثبات.. اصلا انگار نمی توانم یه روزی تو وبلاگم بنویسم صبح از خواب بیدار شدم ، لباس پوشیدم سر کار رفتم .. بعد با هم رفتیم دنبال شکوه و شهر کتاب ونک و دهکده و ... اصلا انگار روزانه نویسی و اینکه تو هستی و کجا هستی به ما نیامده .. بهتره همه چیز نشانه باشه ..
از این همه تحلیل شدن متنفرم !

Dienstag, Januar 22, 2008

دارم سعی میکنم زیادی سخت نگیرم و خودمو اذیت نکنم !و برای این کار باید فکر نکنم ، یا نباید فکر کنم یا فکر کردنو قاطی باید ها و نباید ها نکنم و یا یه چیزی تو این مایه ها !

Dienstag, Januar 15, 2008

تو باید بیفتی وقتی اینقدر اتفاقی هستی

Montag, Januar 14, 2008

دلم لک زده برا يه ذره تمرکز.. به خودم می گم ٬همه چيز به زودی خوب می شه .. خوب می شه ..خوب ميشه !
پاستيل خيلی خوبه .. ويژگی آبنبات و لواشک رو با هم داره! اما هيش کدومشون نيست !

Dienstag, Januar 08, 2008

با کسی که خواب نیست قرار بیداری دارم .
باید سر به هوا باشم.. باید شمردن و بگذارم ، اصلا کار به شمردن و ساعتها که بیافتد باید التماسشان کرد ، باید فراموششان کرد .. اصلا بمانند به حال خودشان ..
دیدی بهت زده میشی .. نه میتوانی بپذیری و نه میتوانی نپذیری .. آخرشم دچار تناقض میشی و ترجیح میدی حرف نزنی ، نبینی ... فقط میشی : ...

Samstag, Januar 05, 2008

Mittwoch, Januar 02, 2008

مرا اندکی دوست بدار ولی طولانی