Freitag, Juli 29, 2011


هنوز جرات خوندن نوشته های دیشب رو ندارم .. همه رو گذاشتنم کنار ، خیلی ها رو .. خیلی بیشتر از همون چند تا اسم .. هنوز  میلرزم ..از بعضی جمله ها ..
راستی نگفته بودم که گاهی کنارم نسشتی .. روی صندلی کنار دستم .. مثل همون خواب .. همون قدر نزدیک  مثل همون صبح که انگار تمام شب با من بودی کنارمی

Dienstag, Juli 26, 2011

هوای اینجا بودنت هست حسابی ... که مثلا همین الان شب  زنگ میزدم  که هی فلانی حوس کله پاچه ی سر صبحی کردم .. بعد هوا گرگ و میش باشد که بشینی کنار دستم .. بریم کله پاچه بخوریم و بزنیم به جاده .. یه جایی .. یکی از همون روزا بشه که بعدا دلمون براش تنگ بشه .. عجیب هواتو دارم.. حداقل آن لاین شو

Mittwoch, Juli 13, 2011

سر کار چشمات کسی در نیاورد .............

Freitag, Juli 08, 2011

امنیت اینجاست ، اصلا این امنیت مرز نمی شناسد ، حد ندارد . یک جوری لینک شده که نه سر دارد نه ته. هست . محکم

Mittwoch, Juli 06, 2011

همه ی عمرم را که میچینم میبینم تنها چیزی هست که بهش مطمئنم . همه ی صبح ها توی ماشین تاشرکت از اینکه ای همه مطمئن هست خویم واین همه صبح های منه

Dienstag, Juli 05, 2011

انگار که باید بنویسم ..