Montag, Juni 27, 2005

ببین دختر گلم ! امروز که دیگه تموم شد فردا و پس فردا و پسون فردا که بگذره میشه پنجشنبه و جمعه .. شنبه هم که تموم بشه تا یکشنبه که راهی نمونده همشم که .. خواستم بگویم : "دوستت دارم " که آنها آمدند چون سکسکه ای در میان آواز . میدونی !! ایراد قصه مون با قصه های کتابا اینه که فقط نویسنده نیست که به اشیا جون میده هممون جون داریم .. که هر کدوممون دوست داریم یه جور قصه رو پیش ببریم .. میدونی !! بودی بودی که بودی یه هستی هست که خوبه .

Keine Kommentare: