Sonntag, Juni 12, 2005

من این تابستونی که شبیه اون زمستونه هست و نمی خوام . تازگی ها معیار هام صد و هشتاد درجه عوض شده .. میگه : این نقطه ها همش حرفه .. مثلا همین شونزده تا جمله است .. نمیگم : نقطه هام چند خطه .. نقطه هام تمام اون خطهایی هستش که نوشتنش نیست. آهای !! من چهارچوب می خوام .. با یه عالمه از اون باید ها و نباید ها .. یواش یواش که انگار تو همین دنیا هم جا نمیشم . جای بیشتر و بزرگتر می خواهم . اینا برام کوچیکه . چیزای بزرگتر میخواهم .. نمی دونم ، شاید از همین معیار های عوض شده ام باشه .. اما می دونم که دیگه تو دنیای تو هم جا نمیشه .. نه این بار من بمونم و خاکستر پروانه ها !!نه مثل همان یکبار که پروانه ها نشستند به خاکستر من !!تو را به خدا یکبار هم که شده بگذارید همه مسالمت آمیز با هم باشیم تو را به خدا بگذارید یکبار هم که شده آخر قصه خوش باشد ... تو را به خدا بگذارید کلاغ خبر چین هم که شده یکبار به خانه برسد نه کابوس رفتن من _ بی فصل باشد و نه رویای خوش دخترک زمستانی .گذارید همه چیز از سر اتفاق بیافتد .

Keine Kommentare: