Sonntag, Mai 29, 2005

بگذار اونطور که دوست دارم بگم ..نه یکی ..نه دو تا .....نه ده تانه یازده تا ...نه بیست و یکی نه بیست و دو تا .دو تا بیشتر از بیست و دو تا اصلانشم بیست و دو تا از دو تولدت مبــارک. میدونی !! همیشه از این حرفا که با یادته شروع میشه خوشم میاد انگار یه گذشته ی مشترک و ورق بزنی !! مثل تمام یادته هایی که روی تخت مانا می نشستیم و یاد آوری میکردیم ..تا امروز که تو میگی یادته کجا چی گفتی ... اما کاش یادت می آمد که گذاشته بودم تنهایی تصمیم بگیری .. کاش پشت واژه ها رو میخواندی نه اینکه حرفها رو بشنوی ..اما من خیلی وقته که فقط میشنوم .. خیلی وقته تفسیر یادم رفته .. میدونی!! دیگه ترس از تفسیر دارم که وقتی میگی چی دوست داری و میدونم اما سکوت میکنم .. مجابم کن ! ماری ! ديگه به فکر کوهت نباشکوهی که بلنده و نمی تونی از اون بالا بریماری ! ديگه پی ِ کوهت نگردتخته سنگی که به جست و جوش بودی ، همين جاست .ماری ! می دونم تو ذهنتيه جايی دارم .ماری ! يه کوه پشتِ سرتسر به فلک کشيدهاگه می تونی از اون بالا بریبرو ، امتحان کناما هميشه وقتی که بالا می ری خوشحالیو وقتی که پايين ميای غمگين .ماری ! ديگه به فکر کوهت نباشکوهی که بلنده و نمی تونی از اون بالا بریماری ! ديگه پی ِ کوهت نگردتخته سنگی که به جست و جوش بودی ، همين جاست .از خيلی خوب به خيلی بد --- عمو شِل

Keine Kommentare: