Sonntag, Mai 08, 2005

این سه نقطه های صبور که پا به پای تمام رفتن ها صبوری میکنند . دو نقطه های برای رسیدن بود و تنها نماندن و یک نقطه برای همیشه تنها .. مثل تمام شعرهای بی نقطه ای که تمرین نوشتن کردم این سه نقطه های شاید وار نه باید بودن ، باش .حالا نقطه ها زیادند آنقدر زیاد و صبور که همه با هم تنهایند این نقطه های صبور .
تو مثل خواب گل لطیف و ساده ای ....
دلم یه رودخانه ی پیدرا می خواهد که بشینم و بگریم شاید هم همه چیز و ریز ریز کنم و بریزم توش .. مگه نگفتن هر چه در آب این رود بیفته سنگ میشه .. میدونم که این یه افسانه است .. اما کاش بود ....
دلم یه مه غلیظ میخواهد یعنی توی راه که فکر میکردم اولش دلم یه بارون وحشتناک خواست با یه جاده که وسط جاده هم یه خط زرد باشه و رو همون خط زرد راه برم تازه شب هم باشه .. اما خب الان دلم میخواهد اون جاده مه باشه خط زرد هم نبود نبود .....
ممممممممممم خب ! من الانه هوس هوای شمال کردم و در دسترسه !! اگه بر آورده نشه و
یهویی دلش هوای جنوب و بخواد فاجعه هستا !
حالا دستات مونده و تنهایی من !
ممنون از اینکه به این خوبی به گند کشیدید ..
ممنون از اینکه با دلسوزی هاتون کار دستم دادید ..
ممنون از اینکه داشت یادش میرفت و نگذاشتید ..
ممنون از اینکه شما این بار بانی پس دادن تاوان همیشه سکوت من شدید ..
اگه قرار به بالا آوردنه .. فقط میگم که N سال دیگه مدیونم نشم که من خواستم اما فقط خواستن من نیست ... خواستن توانستن بود ..اما نخواستن به معنی توانستن نبود .نتوانستن به معنی نخواستن نبود .. فقط و فقط نتوانستن بود ..

Keine Kommentare: