Freitag, September 29, 2006

Carpe Diem
گاهی نباید بنویسم ، باید نگه دارم که بتوانم روی تک تک کلمات فکر کنم .. اما گاهی بدون فکر باید بنویسم ، بدون اینکه دنبال کلمات بگردم باید بنویسم با بکری کلمات .. بعضی چیزا باید دست نخورده بمونه و بدونه تحریف ..
خسته بودم ، نه فقط خسته .. بی حوصله و کلافه .. دنبال یه چیزی بودم شاید هنوزم هستم اما شدتش کم شده باشه .. یاد "مجنون لیلی" ابراهیم نبوی افتادم و اون سه تا پیشنهاد .. مشابه همون سه تا توی ذهنم بود ، باید یکیش اتفاق بیافته تا من خوب بشم .. برای خوب شدن لوازم میخوام .. من تنهایی نمیتوانم خوب بشم .. نه ، من برای خوب شدن بیشتر به تو احتیاج دارم .. دوست داشتم بپرسم من کجام ؟!! اصلا من دیده میشم ؟!! دوست دارم همه چیز بهتر باشه ، نه اصلا من دنباله همون بهترینه هستم ، چون تک تک این لحظه هام مهمه ، برای اینکه میدونم یه عالمه روزای سخت خواهم داشت ، دوست ندارم این روزا رو آسون بگذارم و از کنارشون بگذرم .. راه میریم تو "رازی" یه حس خوبی میگه مرسی که هستی ، میگه خوبه که تو هستی و امشب و اینجا هیچ کسی جای تو نیست ، هیچ کسی جز تو نیست .. هوا سرد میشه . نه ، من میگذارم که سردم بشه ، همون چیزی که همیشه دوست دارم .. همه چیز محدود به زمانه .. من خوب میدونم .. من تمام غیر منتظره ها رو میشمارم .. من تمام اتفاقهای بد خودمو می بینم .. باید امروز تو خوب باشی و من ..

Keine Kommentare: