Donnerstag, September 14, 2006

دوباره و دوباره می شمارم.. چهارشنبه، پنج شنبه، ... اشتباهی در كار نیست. مثل آدمی كه تازه بیدار شده و به واقعیت پی برده به انگشتهام زل می زنم و جلوی هق هقم را می گیرم.. باز در این بازی نابرابر مغلوب زمان شدم.. - و من منتظر بودم.. منتظر يه اتفاق و سعی نكردم خودم اون اتفاق باشم.. و من منتظر بودم.. منتظر تغییر و سعی نكردم خودم به وجود بیارمش.. و من منتظر بودم.. منتظر بودم خودش بگه، حرف بزنه و سعی نكردم خودم بفهمم.. و من منتظر بودم.. - خيلي وقته كه نگفتم : خب الان من بايد چي كار كنم ؟!! - دارم فكر می كنم كه شايد دنيا را جا گذاشتم.. با تمام خنده ها و شيطنت ها و شلوغیش.. -

Keine Kommentare: