Dienstag, September 05, 2006

زمان که بیشتر جلوتر بره ، گاهی دوست دارم برگردم عقب ، گاهی کوچکترین چیز و معمول ترینش هم کلی دگرگونم میکنه ، باید نوشت .. آینده زیاد هم غیر قابل پیش بینی نیست ...
-
آهان ! می پرسند چطوره ؟!! شونه بالا میاندازم .. نه منفی و نه مثبت ، باز هم خنثی و خنثی و خنثی . میگن به محیط عادت نداری، درست میشه !! اما محیط نیست .. من دیگه خیلی چیزا رو دوست ندارم .. مجموعه دوست داشتنی های من هی داره به کوچیک و کوچیک تر شدن میل میکنه و یه بغض هی بزرگ و بزرگ تر میشه .
-
.اگر آمدی برایم آن چیزی را بیار که گم کردم.....
-
همیشه بعد از تو تنها چیزی که تو ذهنم مرور میشه اینکه یه چیزی هست که خوبه ،
-
یه مغازه که همش خر بود ، به قول تو تخصصش خر بود ...
-
همیشه از خربزه و انگور تابستون فراری بودم .. به جاش عاشق پرتغال زمستونم ..

Keine Kommentare: