Samstag, Juli 09, 2005

هیچ باوری نداشتن . منتظر چیزی چیزی نبودن .امید داشتن به آن که روزی اتفاق بیافتد .. کلمات از زندگی ما عقب هستند . تو همیشه از آن چه من انتظار داشتم جلوتر بودی . تو همیشه غیر منتظره بودی .. دلم لک زده برای نشر چشمه توی کریمخان .. دلم یه عالمه کتاب جدید می خواهد . هر چی جات بالاتر باشه به همون نسبت ارتفاع سقوطت بیشتر .. اما صدمه ی این سقوط و من میبینم .. میدونی !! من هیچ وقت حس مالکیت نداشتم .. چشام ترسیده از همون روزی که سر کوچه ی دوست داشتنی به دروغ گفت تو همون تاریکی که دستاش مال منه .. یادشه ؟! بغضم ترکید و پیاده شدم تنها گفتم خداحافظ و تمام به اسم صدا کردنهاش و نفهمیدم .. بوی عطرش توی کمد بود قاطی لباسام .. همین دیشبی یاد دکمه های "دوستت دارم" کیبوردم افتادم که با دست عطری تو نوشته بودمشون و تک تک دکمه های "دوستت دارم" بوی تو رو میداد .. من هیچ وقت حس مالکیت نداشتم .. میدونستم اگه دستات مال من بود اما چشات مال اون بود .. میدونستم .. تو هم خوب میدونستی ... دست تکون دادن آخر هم یادمه .. تو هم خوب میدونستی با رفتنت دیگه برام رفتی .. فکر یک هفته و یک ماه و یکسال دیگه و شاید دوباره از نو شدن رو هم باید از سرت بیرون میکردی .. میدونی !! حالا یاد چی افتادم .. همونی که اون روزا نوشتم : من هیچ وقت اول نبودم .. میدونی !! مار گزیده ام ، از ریسمان سیاه و سپید میترسم و چشمای تو رنگ دیگریست ......... میدونی !! من هیچ وقت حس مالکیت نداشتم .. چشام ترسیده از همون روزی که سر کوچه ی دوست داشتنی به دروغ گفت تو همون تاریکی که دستاش مال منه .. یادشه ؟! بغضم ترکید و پیاده شدم تنها گفتم خداحافظ و تمام به اسم صدا کردنهاش و نفهمیدم .. بوی عطرش توی کمد بود قاطی لباسام .. همین دیشبی یاد دکمه های "دوستت دارم" کیبوردم افتادم که با دست عطری تو نوشته بودمشون و تک تک دکمه های "دوستت دارم" بوی تو رو میداد .. من هیچ وقت حس مالکیت نداشتم .. میدونستم اگه دستات مال من بود اما چشات مال اون بود .. میدونستم .. تو هم خوب میدونستی ... دست تکون دادن آخر هم یادمه .. تو هم خوب میدونستی با رفتنت دیگه برام رفتی .. فکر یک هفته و یک ماه و یکسال دیگه و شاید دوباره از نو شدن رو هم باید از سرت بیرون میکردی .. میدونی !! حالا یاد چی افتادم .. همونی که اون روزا نوشتم : من هیچ وقت اول نبودم .. میدونی !! مار گزیده ام ، از ریسمان سیاه و سپید میترسم و چشمای تو رنگ دیگریست .........

Keine Kommentare: