Montag, Juli 11, 2005

حتی اگر سیندرلا باشی و با جادو و جنبل از کلفتی نامادری و خواهر خوانده های بی لیاقت خلاص بشی ، لباس خانمانه و کفشهای بلوری بپوشی باز هم باید این درد و بکشی . گیرم توی قصه ها نگویند .... خیلی بده که هوس یه مانتو از همون رنگی که از قدیم الایام دوست داشتی کنی و یه عالمه جا زیر پا بگذاری و پیدا نکنی .. خیلی بده که بفهمی یه چیزی افتادی و یه چیزایی افتاده .. خیلی بده که باز هم دوباره جای خالی ببینی .. خیلی بده که دوباره به بد رنگی روزای یکشنبه ایمان بیاری .. اما همه چیز تموم میشه وقتی که با موهای خیس روبروی باد کولر میشینی و باد خنک وحشیانه موهاتو به هم میریزه و آروم زیر گوشت می شنوی که بارونی بارونی ..... بهار روی ناخنهام و دوست دارم .. تا جایی که مطمئنم نگفته بودم که من عاشق یه پیتزای دو نفره ام ...

Keine Kommentare: