نه اصلا امشب شب خویی نیست . دلم میخواهد آگاهانه همه چیز و به هم بریزم .. داغون کنم ..
خداوندا چه مي شد اگر مانند پلك كه براي چشم آفريدي تا هروقت كه خواستم بتوانم نبينم ، براي ديگر حواس هم وسيله مشابهي خلق مي كردي تا اختيار نشنيدن و نبوييدن و ... را هم داشته باشم .
باز هم شب نیلوفری .. آهای دختر بهشت دار تو میدونی !! تو میفهمی یعنی چی ...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen