Freitag, August 11, 2006

باید استاد و فرود آمد
برآستان دری که کوبه ندارد
چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست
و اگر بی گاه
به در کوفتنت پاسخ نمی آید .
کوتاه است در
پس آن به که فروتن باشی.
شاملو

- ته یه فنجون خالی .. - دوست دارم چند روزی برم توی یه جنگل زندگی کنم .. دوست دارم خیلی چیزا رو خط خطی کنم .. - خوب نیستم .. اصلا! - The page cannot be displayed

-

یکی داره تو چشمات غرق می شه. یکی لای شیارای انگشتات داره گم می شه. یکی داره گر می گیره. دل یکی آتیش گرفته. یه نفر یه چیکه آب بریزه رو دل ش شاید خنک شه. میون این همه خونه که خفه خون گرفتن، یه خونه هست که دل یکی توش خاکستر می شه. یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودشو غرق کنه.یکی می خواد نیگات کنه. نه، می خواد بشنفتت. می خواد ب÷ره تو صدات. یکی می خواد ورت داره و ببردت اون بالا بذارتت روی کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نیگات کنه. یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه. یکی می خواد تو چشات شنا کنه.یکی این جا سردشه. یکی همه ش شده زمستون. یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه می شه. وقتی حرف می زدی، یکی نه به چیزایی که می گفتی که به محض گوش می داد. یکی محو شده بود توی صدات. یکی دل تنگه. توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها، دل یکی آتیش گرفته. کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک بشه.

چند روایت معتبر مصطفی مستور

Keine Kommentare: