Montag, Juli 17, 2006

بین یه بد و بدتر همیشه باید بد و انتخاب کرد .. اما گاهی حقی برای انتخاب نیست و ناخواسته بین بد و بدتر ، بدتر اتفاق میافته .. نهایت بد و بدتر من فرقی با هم ندارند فقط یه عالمه حاشیه دارند .. شاید صورتشون با هم فرق داشته باشه اما نهایتش یکیه ... هیچ تکراری نیست .. همه چیز برام بکر هست ..اصلا هم هیچ جایی تا امروز نبوده که منو به گذشته ببره .. انگار که گذشته رو صفر کرده باشه و دقیقا همین جدید بودنه همون بدتره هست .. و حتما بعد از اون بدتره دوست دارم اتوبان همت و کمتر از 5 دقیقه طی که ذهنم از همه چیز خالی بمونه .. باید هی ببینم و سکوت کنم .. بد جریان داره گاهی ازش فرار میکنیم و گاهی بهش پناه می بریم .. اون بده هست با یه جا خالی بزرگ .. اون بده هست با یه عالمه راه اجتناب ناپذیر .. همون طبیعت زندگی ادامه داره اما طبیعت من نه ... اون بده جریان داره از وقتی که اون بد رخ بده ...
و بد من نبودن تمام این بدتر هاست .. یعنی جایی نباشه .. هیچی نباشه .. میبینی !! گاهی همه چیز میشه مثل یه پازل جور نشدنی انگار که یه تکه از این پازل گم شده باشه و گاهی تلخ میشه وقتی به این باور برسی که این پازل از همون اول بودنش جور نبوده ... من میدونم که همیشه یه آخری هست که بده ....
اصلا دوست ندارم همه راهها رو تو ذهنم تا انتها برم و بعد مناسب ترین راه و انتخاب کنم که نه سیخ بسوزه نه کباب .. آخه تو تنها انتخاب نبودی تو بهترین انتخاب بودی .. دوست دارم به لحظه کاری و انجام بدم که دوست دارم ..
دیشب یاد خرسهای پاندا افتادم یاد همون شبی که دختره نیومد و روی پیغام گیر صداش بود که میگفت : تو سه شب قبل و دستکشهای منو داری ...صبح یاده اون عکسه که خیلی دوسش داشتم با همون آرامشی که توش بود .انگار که یه عالمه وقت بوده خوابیدم از همون آرامش ها که خیلی دیر و دور به دست میاد و اثرش معجزه است .. مرسی.
هنوز بوی تو میاد ها !

Keine Kommentare: