تقصير من نيست . تقصير بوي اسفندماه هست . ، ميشه اسفندبياد و ياد تو نياد ؟ .
همون قصه ي دوباره هاي ما .
قصه ي بود يکي و نبود يکي .
قصه ي همون روزها که شب بود .
قصه ي اينکه هيچ وقت نه دستات تو دستم بود و نه زانو هايت تکيه گاه گريه هام اما خب بازم يکتا بودي و بي همتا .
راستي با اونکي که اين همه سال بردي چي کار کردي؟
اينطوري نگاهم نکن . دلمو ميگم.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen