Sonntag, Februar 01, 2004

هشت سال از من بزرگتره راهنمايي که بودم دانشجو بود و تا يه چيزي ميشد ميگفت: من دختر راهنمائي نيستم که ... رفتم دبيرستان .آخراي دانشگاهش بود و ميرفت سرکار و تا چيزي ميشد ميگفت : من دختر دبيرستاني نيستم که ... حالا که ۲۰سالمه بازم راه ميره و ميگه : من دختر ۲۰ساله نيستم که ... خيلي جالبه مني که هم راهنمائي بودم هم دبيرستاني هم ۲۰ ساله هم هيچ وقت اون کارا رو انجام ندادم ... اما چرا هميشه از همسن هاي من توقع انجام اشتباههاي بزرگ داره ؟

Keine Kommentare: