هستي زنگ ميزنه و بي مقدمه ميگه :
تولدن مبارک . جا ميخورم . هنوز تولدم نشده که . بعد از يه خورده مکث ميگم : اما اشتباه کردي امروز تولدم نيست . ميگه دوست داشتم بهت بگم .
شب سحر زنگ ميزنه و ميگه :
يادمان باشد
اگر خاطرمان تنها ماند
رو به هر بالهوس بي سرو پائي نکنيم .
خيلي خوشم مياد از اين چند کلمه ...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen