سرم تکان می دهم که یعنی آره و تصویرت تار می شود.از هیچی نترس. ما همیشه هستیم.همه جا. باور نمی کنی؟ بهت ثابت می کنم.نه...باور می کنم...نه حالا ، از خیلی وقت پیش.
-
توی تمام لحظه هایتوی تمام حس هاتو لحظه لحظه این زندگی.و این یعنی یه طناب از آسمون واسه اینکه من بگیرمش....
-
بی حرفی، شاید تنها با تلنگری، چیزی توی سرم خیره نگاهم می کند و می گوید:" واقعا نمی شود کمی ساکت تر بود؟"چرا می شود...اینطوری خودم هم راحت تر بزرگ می شوم.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen