Mittwoch, Oktober 04, 2006

و خدایی که در این نزدیکی ست ... - میدونی !! آدما تا وقتی تنها هستند ، برای خودشون هستند .. اما وقتی عضو مجموعه ای هستند متعهد میشوند .. میزان تعهد برمیگرده به مسئولیت و وجدان اون عضو .... بر میگرده به تعهدی که نسبت به هدف اون مجموعه هست و تعهد به بقیه عضو ها .. آدمها فقط برای همین عضو بودنه هست که هزار تا باید و نباید دارند ،برای همین من نمیتوانم خیلی چیزا رو هضم میکنم .. نمیتوانم بفهمم که یه روز از خونه بره بیرون و دیگه برنگرده .. گاهی آدما باید خودشون و وقف کنند ، و توی این وقف کردنه انقدر لذتها هست که هیچ وقت حس نمیکنه وقف شده ، پشتش یه عالمه حس رضایته .. کافیه یاد بگیریم که همیشه ، تو هر جایی که هستیم بهترین ها رو انجام بدیم .. هنوزم حس میکنم خیلی چیزا همون کتاب اجتماعی اول راهنمایی هست که اول تبادل "کالا به کالا" بود .. و بعد محض اشتراک "سکه " وارد بازار شد هنوز هم ما خیلی چیزها رو از دست میدیم که در قبالش خیلی چیزا به دست بیاریم .. لزومی نداره همه ی این اتفاقات فیزیکی باشه .. باید اون اشتراک و پیدا کرد ....صورت مسئله رو پاک کرد ، اما هیچ کسی بهش نخواهد گفت که این آخرین مسئله ی حل نشده اش نیست ، شاید یه روزی ببینه که یه عالمه مسئله حل نشده داره ، یه عالمه معماهای گره خورده .. - تازه فهمیدم ، آیدا فقط یک جفت چشم آبی کم داره ..... - (Rotgelb) دو نقطه دی !!

Keine Kommentare: