Sonntag, Mai 28, 2006

تو از متن کدوم رویا رسیدی،که تا اسمت رو گفتی شب جوون شدکه از رنگ صدات دریا شکفت و،نگاه من پر از رنگین کمون شدتو
از خاموشی دلگیر رویا،صدام کردی صدام کردی دوبارهصدا کردی منو از بغض مهتاب،از اندوه گل و اشک ستاره
خيلي وقته كه اينطوري ننوشتم ... شايد آخرين بار همون زمستونه بود .. شايد ديگه علتي ندارم براي اينطور نوشتن ها ...
خوبم ........ بهتر از هر خوبي ... شايد از تمام چيزايي كه بايد بگذرونم خيلي عقب تر باشم .. تو همون دوره هستم كه يه مكث مي افته تو همه چيز و بعدش دوباره پرواز ........ صدام کردی صدام کردی نگو نه!اگرچه خسته و خاموش بودیتو بودی و صدای تو صدام زداگرچه دور و ظلمت پوش بودیتو چیزی گفتی و شب جای من شدمن از نور و غزل زیبا شدم بازتو گیج و ویج از خود گمشدن هامن از من مردم و پیدا شدم بازمن از من مردم و پیدا شدم باز يه بار گفتم ، نه به تو راحت تر ميگم ... انگار به وقت و به موقع . تمرين خوبي بود كه صبرم و تا آستانه ي يه انفجار نبرم .. خيلي راحت تر باشم ....... ديگه خود خوري هم نميكنم .. از این تک بستر تنهایی عشقاز این دنج سقوط آخر منصدام کردی که برگردم به پروازبه اوج حس سبز با تو بودنصدام کردی که رو خاموشی منیه دامن یاس نورانی بپاشیبرهنه از هراس و تازه از عشقتوی آغوش جان من رهاشی برات يه جا خالي بزرگ گذاشتم . فقط بايد اراده كني .. فقط كافيه اشاره كني ..و بعدش ميبيني كه چي ميشه !! يادت باشه كه من هم از اين بايد ها و نبايد ها گريزونم .. من از چهارچوب بدم مياد ... اما تا قانون اجبار هست انگار كه ما بايد ساكت بمونم ... تقدير هم برام معنا نداره .. چيزي كه من ميخوام همونه ... انگار كه همه ي لغات و تعاريف سوخت شدن .. بايد به فكر يه لباس بزرگ تر باشم ... صدام کردی صدام کردی نگو نه!اگرچه خسته و خاموش بودیتو بودی و صدای تو صدام زداگرچه دور و ظلمت پوش بودیتو چیزی گفتی و شب جای من شدمن از نور و غزل زیبا شدم بازتو گیج و ویج از خود گمشدن هامن از من مردم و پیدا شدم بازمن از من مردم و پیدا شدم بازمن از من مردم و پیدا شدم باز حالا صدام كردي ؟!!من هنوزم عاشق يك عاشقانه ي آرام و گردنه ي حيرانم...

Keine Kommentare: