Mittwoch, Mai 03, 2006

بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. بانوي شبهاي آبي و مهتابي يادش تو را فراموش .. انقدر اين هوا وسوسه انگيز هست كه صبح دلم خواست بدون برنامه از پيش تعيين شده از خواب بيدار بشم و برم جمشيديه با كوله ام و آديداسم .. با صداهايي كه دوست دارم و حالم و خوب ميكنند . از همون كوههاي تنهايي كه ميشه كلي تصميم گرفت .ميشه راه پيدا كرد ميشه تو هوا نفس كشيد ميشه بي خيال نگاهها شد كه پر از تعجب و سواله از تنهايي .... امروز از همون هواهاست .. فقط ميشه حداقل تا يكشنبه همين هوا بمونه ...ميدوني !! من از اين بارونا دوست دارم . از همونا كه وقتي به شيشه ميخوره خط مي اندازه به جاي قطره ... الان اينطوري .. براي همين بارونه كه ديوار تمام شيشه اي مونو دوست دارم و فقط همين هواي گرفته است كه كركره ها رو ميزنم كنار كه حتي راههاي مهمات سازي و دوست دارم .... (بماند اينكه بعد از اين هوا اصولا حسابي دلم هواي چمخاله ميكنه و ياد بار ديگر شهري كه دوست داشتم مي افتم ) فقط ميخواهم منطقي باشم .. نه .. فقط ميخواهم اشتباه نكنم بعضي چيزا هست كه ديفالتش اينه كه ازشون راضي نباشي ، اگر هم راضي باشي انقدر همه عجيب غريب نگات ميكنند كه به خودت شك كني .. حالا من به خودم شك كردم . فقط بايد خودمو تحليل كنم. راضي بودنم هم به اين معني نيست كه قانع باشم ، تو رضايت كامل باز هم تلاش ميكنم . بايد خودمو تحليل كنم و دوباره اهداف بنويسم .

Keine Kommentare: