Montag, Mai 22, 2006

مثل همون انرژي هست كه مقدارش ثابته و فقط از يه نوعي به نوعي ديگه تبديل ميشه... دارم خودم و نقد ميكنم... ميگم : هستم. ميگه : خوبه كه ميدوني هستي. .. بيا يه وقتايي دچار هيجان بشيم... اوهوم .. ديگه از سيالات بدم مياد ..... ميدوني خواهر بزرگه ، من هيچ وقت فكر نميكردم كه همه ي اون روزا و شبا و قهر و آشتي ها و هزار تا چيز ديگه بشه ميل بازي و گاهي تلفن . حالا اگه همينا هم كم بشه چي ؟!!! پوووووووووووووووووف ، يعني يه روزايي هم ميشه بي خبري ؟! بيا و يه لحظه هايي جاري باش .. بيا و اين همه ثبات و بگذار كنار .. بيا و بشين و يادت بره كه كي هست وكجا هست و چي ... شايد با حرفا دلگير كنه اما ارزشها رو جا به جا كنه !!! حالا بعضي بيشتر مي ارزه . آهان ! شاعر ميگه : تو عزيز مهربوني .. درست گفتم ؟

Keine Kommentare: