مامان ميگه : بچه ها مژدگاني بديد .
ميگم : چي شده مامان .
ميگه : واحد بالايي که جديد اومده دو تا پسر داره .
تو هم از پشت تلفن کلي راه يادم ميدي که آش ببرم براشون و يا بگو آقا بادکنکم افتاده خونه ي شما و ....
راستي خودت گفتي که از آخرين نوشته ام هيچي نفهميدي .
مثل هوا که همه جا رو پر کرده و انقدر هست که نميبينيش.
کافيه اتفاقي بيوفته و هوا نباشه دچار اتفاق که شدي...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen