حالا من دوباره نشستم تو گردونه ی تکراری ها !! شاید همون قصه ی اتوبوس جهانگردنی و هر N سال یکبارش تو مورچه خوار باشه ... گاهی از تکرار اتفاقات فرار میکنی ، بعد یه روزی وقتی که دیگه به هیچ چیزی فکر نمیکنی ، میبینی همون اتفاق دوباره غافلگیرت کرد و می شینی میشمری میبینی انگار که همه چیز مهیا بوده برای رخ دادنش و تو از اون دنیا دور بودی !! این همون حرکت روی فنر هست که بعضی از اتفاقها تکرار میشه فقط بعد زمانت هست که تغییر کرد ..
-
دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرا
-
آهای عالیجناب با توام
خاکستر توی گوشت رفته...
رویایی که بهش نرسی تا آخر عمر دست از سرت بر نمی داره.
-
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen