Mittwoch, Dezember 20, 2006
[اینها نتیجه ی کابوس هایی اند که فقط مال منند. هیچ چیز را جدی نگیرید . اینها هم می گذرد . زندگی تان را بکنید . ما هم زنده ایم و خوب . شاید حتی بهتر از شما ! ـ نابود می کنیم، پس هستیم -
حالا مهم نیست چه چیز را . مهم نابود کردن است. من به تریستان تزارا معتقدم که ویرانگری خود آفرینندگی ست . شاید از دل این ویرانه ها یکی از تابلوهای سالوادور دالی رنگ بگیرد . ]
-
[به خیالت ما پی این چهارخانههای سیاه و سفید هر شب راهمان را کج میکنیم؟ اینها بازیچهی شبهای پادشاهیست. به ما چهمربوط؟ ما که مدیدیست ماتِ سفید و سیاهِ چشمان شماییم. این رخ سیاهِ که واهمه ندارد. برج و باروی بیمراقب است. سرباز را بفرست جلو؛ شاید آخر قصه وزیر شود. شاهِ این قلعه خیلی وقت است که جنگ را واداده...]
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen