Samstag, Dezember 16, 2006

تو هیچ وقت "درخت زیبای من " و نخواندی ، تو هیچ وقت نمیدونی "زه زه " کی بود و "پرتغالی" کی بود تو هیچ وقت نمی دونی وقتی پرتغالی مرد وقتی که دیگه هیچ درختی برای زه زه نموند وقتی که زه زه شده بود اون پسر بچه ی دوست داشتنی همه آدمها ، خود زه زه کجای قصه مرده بود .. تو هیچ وقت اینا رو نمی خوانی و نمی بینی و نمی فهی - من فمینیست نیستم ، من تو هیچ گروهی نیستم .. من حتی در حال حاضر دنبال برابری حق زن و مرد نیستم .. اما خیلی چیزها هست که جامعه و فرهنگ و خانواده و هزار تا کوفت و زهرماریه دیگه من و ازشون منع میکنند اما من خودم و محق میدونم ، من خیلی چیزها رو حق خودم میدونم ، من نمی فهمم چرا باید در مورد حریم من تصمیم گرفته بشه .... - یاد آخرین نگاهت طرح خیسی از یه نیشخند ... - میتونستی هیچی نگی ، می شد مثل قبل همه چیز بمونه !! اما تو خراب کردی .. تو خراب کردی .. همیشه حرفهایی هست برای نزدن ...حالا که دیگه تموم شد ، من پشیمون نیستم .. من هنوز هم حس اشتباه ندارم ، و مطمئنم که همه چیز درست هست .. تو حق نداری چیزایی که میتونه خوب باشه از من بگیری - هیچ وقت نخواستم بدونم کجام ، هیچ وقت نپرسیدم ، هی فلانی ، من کجای این همه شلوغی هام ، هیچ وقت نپرسیدم کی و کجا ، من هیچ وقت نخواستم اجبار بگذارم ، هیچ وقت نخواستم مجبور باشی ، همیشه آدمهایی که وقتی یه قدم بزرگ سمتشون برمیداری همه جوره جا خالی میدند برام حکم سقوط شده بودند .. - من فقط همه چیزای خوب و تنها نمیخواستم ، من فقط دوست داشتم بهترین باشه ، من فقط می خواستم همه چیزایی خوبم با تو باشه ، من میخواستم تو خوب باشی به هر قیمتی ، ، حالا تو نخواستی ، باید یادم باشه که همه چیز متقابل باشه ، باید یاد بگیرم اندازه همونی باید بشی که اندازه ات هستم ، باید یاد بگیرم آدما نباید انقدر بزرگ بشند که باشند همه چیز ، باید یاد بگیرم همیشه یه جایی هست که جای شکستنه - میدونی ؟!! حالا دیگه زه زه مرد.. زه زه ای هست که قصه رو ادامه بده ، اما زه زه مرد . - راستی دختره ، تو وسط یه عالمه بغض باز رسیدی که خوشحالم کنی ، بابتش یه دنیا بوووووووووووووووووووووس .. چیزی نبود که خودم برای خودم بخرم .. از همونایی بود که باید برات خریده میشد که به تمام دوستداشتنی هاش یه چیز دیگه اضافه بشه !! به وقتش نوبت من هم میرسه که جبرانش کنم ، اما تو بی بغض باشی :*

Keine Kommentare: