Donnerstag, April 28, 2005

جز چند تا آدم منحصر به فرد زندگیم که الانه جر یکی که اون یکی هم الان نیست بقیه نمیدونند که ابی گوش دادن یعنی چی .. اونا فقط میدونند .. باز هم این خیابونهای تهران کار دستم داده ، نمیدونم چرا شاید با تلفن مریم شاید به خاطر ترانه ی تو سرویس یهویی دلم خواست .. دلم خواست امروز تو ماشین یه دستی می آمد روی شونه هام یه دستی که انقدر راحتم کنه که با خیال راحت چشمام و ببندم و همه چیز و فراموش کنم .. یهویی دلم یه دست خواست .. نگفتم !! که خنده های پشت تلفنت و دوست دارم خیلی مثل همون از یکی دو تا .

آروم میگم انقدر بی صدا که صداش به گوش دلم هم نرسه !! عید امسال عید خوبی بود .. اما حیف که یهویی حالم و خوب کردی و آخرش بده بد .. دوست دارم بگم ، بگم کاش زودتر دو دو تا چهار تا میکردی ، کاش خوبم نمیکیردی که بعدش بد تر بشم . کاش من از هیچ کجای قصه سر در نمی آوردم .. کاش انقدر حس نمیکرد که هست که حالا نیست و هستش سخت تر باشه .. کاش نمی گفتی عذاب وجدان میگیری تا یه روز از همون روزا که کنار میزت بودم انقدر میگفتم و میگفتم تا بغضم بترکه تا خوب بشم تا همه چیز و گفته باشم .. کاش وقتی حالش بد بود تو اولین اسم نبودی ..حالا تمام اینا شد به کاش بزرگ که باز من بفهمم خیلی چیزای سخت و بگذرونیم !! حال باز تو آخر هفته نیستی ..

حس میکنم جدی جدی باید رفت !! هی این انگیزهه داره ترغیب میشه .. تو چشمات خواب مخمل

Keine Kommentare: