Sonntag, Dezember 14, 2003

ميگم : مامان سرم درد ميكنه . ميگه : استامينوفن بخور ميگم : اوهوم، چند روزه نخوندمش ... شبهاي روشن : حميد رضا در مورد شبهاي روشن جالب نوشته . اما من دوست نداشتم آخر فيلم اينطوري تموم بشه ، احتياجي هم نبود كه خودمو جاي رويا بگذارم و بگم كه دلم ميخواهد چطور بشه اما اگه بعد از چهار شب هم نميومد و اگه به استاد دانشگاه نه ميگفت تا آخر عمر اون عشق برايش عشق بود ... اون كه ميخواست بياد چرا همون اول نيومد ؟

Keine Kommentare: