خوشا سعادت بي حد من كه وقت سحر
عطر تنت در بسترم جاريست ....
بعضي وقتها انقدر بوي عطرت بهم نزديكه كه حس ميكنم پشت سرم نشسته اي دلم می خواهد برگردم وچشمای خسته ات رو ببینم اما افسوس كه وقتي بر ميگردم هيچ كسي نيست و اگر كسي باشد آن تو نيستي
جان تو
خوب من ...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen