Sonntag, Juli 01, 2007

هيچ کسی ندونست فردا صبح اون شب چی شد ... هيچ کسی نفهميد ٬‌ همه فکر کردند که يه روزی هست مثل بقيه روزها ٬‌که يکشنبه شب ميخوابی و صبح دوشنبه بيدار ميشی و ميری و سرکار و دوباره و دوباره روزمرگی .. روزها و شبهايی هستند برای يکبار فقط و فقط يکبار هستند .. اما هيچ کسی ندونست لحظه شماری چند روزه استاپ توام با ترس شد هيچ کس ندونست که جرات نداشتم حتی بگم باید بودن تو باش ...فقط نشستم روبروی تلفنهايی که جواب ندادم نشستم روبروی گزارش مانده توليد داده نشده .. بی هوا شدم Carpe diem .. برگشتم و سعی کردم خوب باشم .. هنوز هم همينم .. اينکه امروز هنوز اينجا ..هنوز هم ميترسم بيشتر از صبح دوشنبه .. اما باز ميرسم به امروز هنوز اينجا ..

Keine Kommentare: