Dienstag, Juli 01, 2014

خب من از ريسك كردن نميترسم ! هميشه هم دوست داشتم قدمهاي بزرگ بزرگ بردارم ، آدم بي پروا و تا حدي هم خودسر و سبك سر !!
اهل تنها موندن نيستم از بي پارتنري بدم مياد ، از اينكه يه كسي تو زندگيم نباشه كه بخشي از عاشقنه هام باشه بدم مياد ! آخه ارديبهشتي ام ، ارديبهشتي ها عاشق پيشه هستند ! 
بجاش تحمل هر آدمي هم برام سخته ! آدم اجتماعي هم نيستم ، سخت دوست ميشم گاهي هم اصلا دوست نميشم ! 
اما يه روزي يه جايي يه دستي تاسي و مينداره و بازي شروع ميشه ! 
ميرسي كنار مكدونالد مدبوريا توي هواي سرد نگاهتو ميدزدي ، دلت پياده روي مي خواد !! راه رفتن هيچي نگفتن ، يه ساعت بعدش ميشيني توي يه بار و وقتي به خودت مياي ميبيني ٤ ساعت گذشته و چقدر حرف و حرف و حرف .
همه اينا نوشتم چون من گاهي به جهان اتفاقي اعتقاد دارم ! 
به ادمهايي كه همه معادلاتت رو به ميريزن به روزايي كه ميخواستي تو خودت فرو بري اما يه دستي پروازت ميده! نه اينكه بخوام رمانتيكش كنم ، نه اينكه بخوام بگم فرق داره !!
اما انگار نرم باشي رام باشي ، اهلي باشي !
انگار بخواي از همه آدمها كم بشي كه يه گوشه اي براي خودت حل بشه ! 

Keine Kommentare: