Samstag, März 22, 2008

سال 86 سال یه عالمه اتفاقعای خوب بود یعنی از شروع سال که روحین بود و یکی از بهترین عیدهای من شد.. بعدش هم چیزی نگذشت که اول عمه ی پارسا کوچولو شدم و یه کوچولو بعدش هم شدم خاله آنای عزیزم ..بعدش هم کلی تصمیمهای عاقلانه گرفتیم با اقای دوست پسر در راستای خریدخانه و از این حرفا که بعدش خواهر بزرگه و دختر نازنازیش امدند ایران و بعدش هم که سر و کله ی داماد خارجیه داشت پیدا میشد و برای اینکه جفتش تو ایران جور بشه آقای دوست پسر زیر نظر وکیل مهاجرت به کانادا با دست گل و شیرینی و خانواده تشریف فرما شدند و رادی و رودی شدند باجناق و تو آخرین روزای اسفند ماه هم بله گفته شد و امسال اولین سالی بود که مامان تنها تر شد .. امسال اولین عیدی بود که من و رادی با هم بودیم .. تا چند روز دیگه هم میریم سفر و دوست دارم سال جدید بازم هم برامون یه عالمه شادی و موفقیت داشته باشه ....

Keine Kommentare: