Sonntag, April 16, 2006

اهدافم و باید تا آخر هفته تحویل بدهم ..خیلی به خودم سختی ندادم ، فقط سعی کردم هر چیزی و همون طوری که توی ذهنم هست بنویسم .. دقیقا همون طوری که می خواهم بشه .. منهای یه عالمه حرفهای قلمبه سلمبه ...
میدونی .. حساس شدم ، خیلی بیشتر از اونکه بتوانی فکرشو بکنی .. از حرفات دلگیر میشم حتی از لحنت .. میدونی اصلا دوست ندارم خیلی چیزا رو بدونم و ببینم شاید قسمت درستش اینه که بدونم و تو صادق باشی .. اما فعلا دوست دارم ذهنم درست باقی بمونه .. حالا تو برو و هر چیزی و که میخ.ای از هر کسی بگیر .... تو کجای قصه نشستی و من کجای قصه ایستادم ................
تو پری آسمونی تو عزیزی مهربونی ....
من لحن صداشو دوست دارم ، فقط همین .. میدونی ؟!! بعضی آدمها باید تو صداشون بمونن ، نباید تصویر بشوند یا نوشته باید صدا بمونن . بعضی آدمها باید تصویر بمونن از همونا که میتوانی با چشاشون حرف بزنی یا از همونا که چهره شون یه دنیا بهت اعتماد به نفس میده .. بعضی از آدمها هم نوشته اند فقط باید بخوانیشون یعنی نه صدا نه تصویر فقط یه عالمه کلمه ...... حالا اون هم فقط باید یه صدا باقی بمونه فقط یه صدا ...

Keine Kommentare: