چند نفری میشیم و بعد از کلاس میرسیم مکث سهروردی یه میز و خودمون اشغال میکنیم و یه میز وسایلمون ...
میگم : امروز حالم خوب نبود جای خوبی نیومدیم اما دفعه ی بعد می برمتون یه جای خوب .
پگاه میگه : معده ام اگه غذای خوب بهش برسه علامت سوال میزنه . راحت باش .
یلدا میگه : به امتحانش می ارزه .
میگم :دفعه ی بعد می برمتون یه جای خوب .
صادق میخوره و میگه : عجب چیزیه ، عالیه!!
سپیده میگه : معلومه که خیلی بی خود هست که اینطوری تعریف میکنی .
صادق هم تائید میکنه .
میگم :دفعه ی بعد می برمتون یه جای خوب .
سهیل سرش و انداخته پائین و میگه : از کجا معلوم ، شاید دفعه بعد که اومدیم همه چیز به نظرمون بهتر بیاد.
سهیل نگفت بهتر بشه ، گفت بهتر ببینیم .
میگم : آره ، همون کیفیت لحظه ها ...
میگه : باید بگی دفعه بعد میبرمون یه جای بهتر ، حتما جایی که خاطره داری .
و من دیگه هیچی نمیگم . شاید هیچ چیزش خوب نباشه .. شاید اونجا هم به خاطر چیزایی که من دوست داشتم خوب بوده .. مثل همون پارکی که من فقط دوستش دارم ..
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen