Montag, Januar 23, 2006

این دست راست من دست بشو نیست .. باید به فکر یه دست راست مصنوعی باشم . اما من خیلی وقته که دلم لک زده برای یه پیاده روی .. زیاد دور هم نه ، تو همون خیابونای آشنا .. تو همون کوچه پس کوچه ها ..من خیلی وقته که دلم راه رفتن بی دغدغه میخواهد .. وقتی با اتفاقهای خوش کوچولو یه دنیا شاد می شم پس چرا انتظار ندارید که یهویی حالم بگیره ، خسته بشم و انگار که هزار سال هست که بیدارم و خسته ... دلم اون نوشته ی جبران خلیل جبران تو "نامه های عاشقانه ی یک پیامبر " و می خواهد همون جاش که میگه : ماری من تنها کسی هستم که اشکهای تو رو با بوسه جواب میدم...

Keine Kommentare: