Mittwoch, Januar 25, 2006

کجای قصه ای خاتون ؟! بازم تو ! باز هم همون اتفاق ها .. همون نگرانی ها .. همون دوباره ها .. حتی همین نوشتن های دوباره ..بهتره بگم قصه ی دوباره ها .. همون نو کردنه هست که همه چیز سر جای خودشه .. اما شبیه قبل نه .. جدید هم نه .. خوب توصیف کرد حتی اگه خوب هم نباشه. نه دیگه ! دیگه قبول ندارم که تو رقص دو نفره فقط کافیه که یکی بلد باشه .. و نابلد خودشو بسپاره به دستش .. نه !! باید هم سطح خودت باشه .. یا مثل بازی تنیس باید پارتنرت تو نقطه ضعفهای تو قوی باشه .. قدمهام اندازه ی قدمهای خودته .. اگه کوتاهه ، اگه آرومه . ببخش .. من بخشیدم و پذیرفتم .. آی و به جای اینکه جگرسوزی بگه چه چه میزنه .. میدونی !! من عاشق این پنجره ی دیوار وار شدم .. آخه بارونش و دوست دارم .. برفش هم .. میدونی !! با قطره قطره ی بارون که میشینه رو شیشه اش معاشقه میکنم .

Keine Kommentare: