Dienstag, September 22, 2015

ترسيدم، از اين همه تنهايي ترسيدم، از اين همه تنهايي كه  تنهاترم ميكنه، انگار كه رها شدم وسط يع اقيانوس از اين دست و پا به اون دست و پا ! عب شكلشون عوض ميشه! هي ميدوم و كم ميرسم. ديگه وقت داشتن داشته هاس، وقت خونه وقت امنيت وقت ارامش ، وقت خواب اروم شبونه، بدون از خواب پريدن وحداقل بدون نگراني نگران بودن.

Keine Kommentare: