Mittwoch, April 30, 2014

حس يه قايق بهم دست داد يه جورايي  روي آب شناور ، كه شايد بادي بوزه و موجي اونو به يه سمتي ببره !! وقتي اين حس بهم دست داد كه دلم خواست رها بشم ، كه خودم و بسپرم به دست روزايي كه ميان  روزايي كه شايد بد باشن  و شايد هم خوب !! اما من نخواسته بهشون برسم حالا خوب يا بد !!
اما اين مرداب بود.   مرداب تسليم شدن 
اصلا دلم خواست پارو بزنم دوست دارم سو داشته باشم، دوست دارم اصلا من هم همسو باشم ، حالا شايد هم غلط.
 دلم خواست دوست داشته باشم كه دوست داشته شم . .. آرامشي هست كه نبود 

Keine Kommentare: