Donnerstag, Juli 09, 2009

Prison Break مي بينيم ، می خوریم و تا لنگ ظهر می خوابیم ، بیرون هم می رویم گاهی . تا وقتی که روحین بود از این تعطیلات خبری نبود ، همه ی امتحانات و کلاسها برگزار میشد ، حالا که روحین نیست 5 روز هست که خانه ایم ، درس نداریم ، استرس امتحان نداریم ، راد هم اروم هست ...عصرها می رویم بیرون ... ویولنم هم هنوز مشکل دارد ، گاهی هم ویولن میزنم اما صدا ندارد .. گوشخراش شده...توی این خونه هنوز عادت نکرده ام که بروم توی یک اتاق دیگه بشینم و کارهایم را انجام بدم .. راستی فردا شاید مراسم جالبی داشته باشیم بعدا مینویسم .

Keine Kommentare: