دختره هر جوری سعی کرد که منو متقاعد کنه که باید نماز خواند نتوانست و تنها دلیلی هم که پشت سر هم می آورد این بود که من نماز می خوانم حالم خوب میشه .. بعد آخرش گفت که امیدوارم یه اتفاقی تو زندگیت بیوفته که به نماز رو بیاری ... بعد یاد اون خانومه افتادم که یه بار تو تاکسی بهم گفت ، چه دستای قشنگی چه ناخنها خوشگلی .. ایشالا شوهر کنی خراب شه ..
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen