Mittwoch, Mai 05, 2004

نوشتن تمام توجيه نامه ها کاري از پيش نميبرد !! معلول وار بر سر يکسال نشسته ام و ناتواني ام را مشق ميکنم و خداي ناتواني ام شيطان وار بر اين سيصد و شصت و سه روز ميخندد . گفته بودم ميجنگم با تمام نيروهاي مخالف .. حتي اگر مثل هميشه باور نداري بگذار اقلا بنويسم . نوشتن کاري در باورت پيش نميبرد اما مينويسم .. امروز تمام حرفهاي سنگين شده ي اين روزها را بالا آوردي و فرصت و نوبت بالا آوردن من است که از خنده هايت گرفته تا خطوط در هم بر کاغذ نشسته ات را دوست ميدارم .هر آنچه از تو باشد خوب است حتي تلخي لحظه هايي که مرا سگ وار ميکند .. حتي وقتي با جسارت درصد دوست داشتنم را به لجن ميکشي و يادت رفته معجزه ي تولدم شبي و قدم زدني حتي کوتاه با تو بود آرامش بعد از آن .. خطوط لرزان لبانت که به من ميگويند : که دوستت ندارم بغض آلودم ميکند و يادت ميرود که دوست داشتنم بود که ما را به امروز رساند تا تو باز با همان بلوز آبيت که دوست ميدارم روبرويم بنشيني و بخندي .. براي به باور رساندن دوست داشتنت انگار تمام تلاشهاي دنيا رو دوره کرده ام و عاجزانه گوشه تاريک اتاق نشسته ام و بوي عطرت را جاري لحظه هايم ميکنم . ديشبت را با چراغي و گيتارت و غمي گذراندي اما خوبترين هر شبم کنار عطر توست . ملوس ترين گربه دنيا اينجا کلکسيون لوس ترين اسماتيز دنيا تمام تو را تمام لحظه هاي تو را دوست ميدارد .. خيلي سال بود که حتي کاغذ کادو و ربان پيچيده ي دور آن را غنيمت ندانسته بودم خيلي سال بود که کاغذ کادوي تولدم را تا نکرده بودم و گوشه کمد محفي نکرده بودم .. بابت تمام حسهايي که ميبخشي حتي اگر ناباوريت باشد ممنونم . سقوط محض بود اما دختري اينجاست که لحظه هاي صعود را ثانيه ميشمارد .. راستي دلم شبي ميخواهد پر از هوشياري تو و پر از خلسه ي من . يادت باشد اگر پيش آمد حتما بپرسي که چند تا دوستت دارم . و تو از همين امروز قول بده که چشمانت را ببندي و هر چند تا که بود باور کني ... پ.ن : ـ وقت رانندگي دست دوست دخترتون باموبايل يک اندازه جريمه داره .. ـ هنوز اعتماد به نفس نداري !! ـ ميشه کمکم کني ؟!!

Keine Kommentare: